در عالَم معنا و معنویت، در اوقات و ساعاتی، نسیمهای روحافزا و عطرآگین و نفحههای برکتخیزی میوزد که هوشیاری و همت عالی مشتاقان را طلب میکند. به هوش باید بود تا چنین فرصتهای کمنظیری را از کف نداد و دل و جان را به مصاف این نسیمهای روحبخش بُرد و از برکت و فیض آن، جان خود را چون باغی مطرّا و معطّر، خواستنی و مطبوع نمود.
گفت پیغمبر که نَفحَتهای حَق
اندرین ایام میآرد سَبَق
گوش و هُش دارید این اوقات را
در رُبایید این چنین نَفَحات را
نفحه آمد مر شما را دید و رفت
هر که را میخواست جان بخشید و رفت
نفحهی دیگر رسید آگاه باش
تا ازین هم وانمانی خواجه تاش
[مثنوی: دفتر اول]
در ارتباط با «روزه» در قرآن میخوانیم:
(یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُواْ كُتِبَ عَلَیكُمُ الصِّیامُ كَمَا كُتِبَ عَلَى الَّذِینَ مِن قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ)[بقرة: 183] اى كسانى كه ایمان آوردهاید روزه بر شما مقرر شده است همانگونه كه بر كسانى كه پیش از شما [بودند] مقرر شده بود باشد كه پرهیزگارى كنید.
«تقوا» در نظام واژگان قرآنی، مادر همهی فضیلتهاست. به هیچ وجه نمیتوان از صراحت این آیه غفلت کرد. غرض از وضع عبادتی با نام «روزه» حصولِ «تقوا» است. قرار است از رهگذر و سکوی روزه به بلندای «تقوا» ره یابیم. وجود فردِ متقی، وجودی است که واجدِ انضباط درونی و کفِّ نفس است و میتواند خوشیها را در پای خوبیها قربانی کند. در حدیث گهربار نبوی میخوانیم: «مَنْ لَمْ يَدَعْ قَوْلَ الزُّورِ وَالْعَمَلَ بِهِ فَلَيْسَ لِلَّهِ حَاجَةٌ أَنْ يَدَعَ طَعَامَهُ وَشَرَابَهُ»[صحیح بخاری] آنکه سخن دروغ و کردار مزوّرانه را رها نکند، خداوند نیازی به امتناعش از خوراک و نوشاک ندارد.
همچنان که از مفاد حدیث میفهمیم، نخوردن و نیاشامیدن هیچ اصالتی ندارد و برای خداوند بیمقدار و فاقد اصالت است، یا به تعبیر علمای فقه و حقوق، موضوعیت ندارد. آنچه در عبادتِ روزه موضوعیت و اصالت دارد، پرهیز از گفتار و کردار ِباطل و دروغ است. به تعبیر مولانا، در واقع فردِ روزهدار، دهان ظاهری خود را از طعام و شراب میبندد تا لقمههای معنا و رازهای قدسی را پذیرا شود.
این دهان بستی دهانی باز شد
تا خورنده لقمههای راز شد
[مثنوی: دفتر سوم]
لب فرو بند از طعام و از شراب
روی خوان آسمانی کن شتاب
[مثنوی: دفتر پنجم]
«تو را غیر این غذای خواب و خور، غذای دیگر است که: «اَبیتُ عندَ ربّی یُطعِمنی و یُسقینی» در این عالم آن غذا را فراموش کردهای و به این مشغول شدهای و شب و روز، تن را میپروری.»[1]
عارفان برحدیث قدسی مهمی تأکید دارند:
«خدای تعالی وحی کرد به داود-علیهالسلام- که یا داود فرا قوم خویش بگو که من شما را بدان نیافریدهام که بر شما سود کنم بدان آفریدهام که شما بر من سود کنید.»[2]
مولانا جلال الدین رومی ترجمهی این سخن پرقیمت را بازگو میکند:
من نکردم امر تا سودی کنم
بلکه تا بر بندگان جودی کن
من نگردم پاک از تسبیحشان
پاک هم ایشان شوند و دُرفشان
[مثنوی: دفتر دوم]
گفت پیغمبر که حق فرموده است
قصد من از خلق احسان بوده است
آفریدم تا ز من سودی کنند
تا ز شهدم دست آلودی کنند
نی برای آن که من سودی کنم
و از برهنه من قبایی بر کنم
[مثنوی: دفتر دوم]
بنابراین، غرض و مقصود، تحصیل فضیلت، خوی و منش شریف و زیبنده، اوصاف ستودنی و محمود و احوال مبارک و پر ثمر است. احکام دینی تماماً در این مسیر قرار گرفتهاند که آدمی را واجد «احوال خوب» کنند. مولانا میگوید: «نماز برای آن نیست که تنها قیام و رکوع و سجود کنی. غرض آن است که میباید آن حالتی که در نماز ظاهر میشود، پیوسته با تو باشد: اگر در خواب باشی و اگر بیدار باشی و اگر بنویسی و اگر بخوانی، در جمیع احوال خالی نباشی از یاد حق.»[3]
از نظرگاه رهپویان دیدهور، یکی از موانعِ سخت جدّی در مسیر تحوّل ژرف آدمی، «عادات» فرد است و نخستین گام در مسیر ارتقا و استکمال وجودی، ترکِ عادات و بازسازیِ از بنیادِ خصال فردی است. عارفان بر این باور بودند که از رهگذرِ «عادت» نمیتوان به آستانهی «حقیقت» ره بُرد. عطّار میگوید:
تو یقین میدان که اندر راه او
نیست «عادت» لایق درگاه او
هر چه از «عادت» رود در روزگار
نیست آن را با «حقیقت» هیچ کار
[مصیبتنامه، عطار نیشابوری]
عینالقضات همدانی، یکی از معبودان باطلی را که بندگان بسیار دارد «عادت» میدانست و بر این باور بود که اغلب آدمیان از «شیاطین عادت»، زخمها بر جان دارند:
«راه مردان، که اصنام عادت را پاره پاره کردند، دیگر است؛ و راه نامردان و مدّعیان، که صنم عادت را معبود خود کردند، دیگر.
کم آدمی را بینی در وجود که از شیاطین عادت، زخمی، دو زخم، و ده زخم، و هزار زخم ندارد.
ای عزیز! جمالِ قرآن آنگاه بینی که از عادت پرستی به درآیی تا اهلِ قرآن شوی...
از عادت پرستی بدَر شو؛ اگر هفتاد سال در مدرسه بودهای یک لحظه بیخود نشدهای.»[4]
اهل معنویت، ترکِ عادات و بر خلافِ رسم و شیوهی عادات هر روزینه درآمدن را، شاهکلیدِ رستگاری میدانستند. به باورِ نظامی گنجوی «خلاف آمدِ عادت»، قافله سالار سعادت است و حافظ شیراز هم متأثر از او و در پیِاو، کامیابی را محصول ترکِ عادت میداند:
آنچه خلافآمدِ عادت بود
قافله سالار سعادت بود
سر ز هوا تافتن از سروریست
ترک هوا قوت پیغمبریست
گر نفسی نفس به فرمان تست
کفش بیاور که بهشت آن تست
[مخزن الاسرار، نظامی]
در خلاف آمدِ عادت بطلب کام که من
کسبِ جمعیت از آن زلف پریشان کردم
[حافظ شیرازی]
شیخ محمود شبستری، عبادت حقیقی و راستین را در نقطهی مقابل عادت مینشاند و بر رفتن بر بلندای عبادت و بندگی را مستلزم پشتِ پا زدن به عادات مألوف میداند:
ولیک از صحبت نا اهل بگریز
عبادت خواهی از عادت بپرهیز
نگردد جمع با عادت عبادت
عبادت میکنی بگذر ز عادت
[گلشن راز، محمود شبستری]
اکثریت دینداران، سالهای متمادی به انجام عبادات و مناسک و شعایر دینی التزام دارند، اما واجدِ احوال خوش و روحانی و اوصاف محمود و ربّانی نمیگردند. این سؤال جانسوز و فکرافروز همواره گریبان آدمی را میگیرد که چرا اعمال چندین سالهی ما آن تحوّل مطلوب و عمرِ دوباره و نوزایی را در پی ندارند؟ به تعبیر نغز مولوی، گویا در انبار اعمال ما، موشِ دزدی خانه کرده که هر چه جمع میکنیم، تباه میکند.
ما درین انبار گندم میکنیم
گندم جمع آمده گم میکنیم
مینیندیشیم آخر ما بهوش
کین خلل در گندمست از مکر موش
موش تا انبار ما حفره زدست
و از فَنَش انبار ما ویران شدست
اول ای جان دفع شر موش کن
وانگهان در جمع گندم جوش کن
بشنو از اخبار آن صدر الصدور
لا صلوةَ تَمَّ الا بِالحُضور
گر نه موشی دزد در انبار ماست
گندم اعمال چل ساله کجاست
ریزهریزه صدق هر روزه چرا
جمع میناید درین انبار ما
[مثنوی: دفتر اول]
به تعبیر مولوی، آنچه در وهلهی نخست لازم است، «دفعِ شرّ موش» است. کوشش در گردآوردن گندم تنها در چنین حالتی قرین توفیق خواهد بود. واقعیت این است که انجام عبادات دینی در اکثریت چشمگیری از دینداران فاقد روح و آفرینندگی است و از آن سوخت و انرژی مطلوب و نوآفرین بیبهره است. حفرهای که در انبارِ اعمالِ ما وجود دارد و تدبیر و تدارک آن ضرورتی مسلّم است، عادتزدگی است. ما نمیدانیم چه میکنیم، برای چه میکنیم و از انجام این قبیل اعمال و آداب، حصولِ چه آثار و ثمراتی را انتظار میکشیم. اعمال و مناسک دینی در بسیاری از ما، به پیکری عاری از روح و قالبی تهی از قلب، بَدَل شده است. شاید مهمترین کاری که به مثابهی جاندارویی حیاتبخش باید انجام دهیم، آشنایی زدایی و عادتستیزی باشد.
باید قبل و در اثنای انجام هر ادب و مَنسک و شعیرهی دینی، به انگیزهای که از انجام آن عمل داریم و اهدافی که از انجام آن دنبال میکنیم و نیز مقصودی که خداوند متعال از واداشتن ما به آن عمل داشته، بیندیشیم و نظر داشته باشیم. لازم است که همیشه در ذهن و ضمیر ما این نکته و حقیقت حضور داشته باشد که از قِبَلِ انجام این آداب و مناسک و اعمال، سود و منفعتی متوجه خداوند نمیگردد و آثار و بَرکاتِ معنوی و اخلاقی آن به ما باز میگردد. بکوشیم تا نگاه تازه و شستهای نسبت به نماز، دعا، روزه، شب زندهداری و دیگر اعمال عبادی داشته باشیم. بکوشیم تا عبادات خود را از آفت و بندِ «عادت» برهانیم و به «بیعادتی» عادت کنیم. شاعر معاصر، قیصر امینپور چه زیبا سروده است:
چرا عاقلان را نصیحت کنیم؟
بیایید از عشق صحبت کنیم
تمام عبادات ما عادت است
به بیعادتی کاش عادت کنیم
بیا جیب احساس و اندیشه را
پر از نُقل مهر و محبت کنیم
پر از «گلشن راز»، از «عقل سرخ»
پر از «کیمیای سعادت» کنیم
بیایید تا عینِ «عین القضات»
میان دل و دین قضاوت کنیم
اگر سنت اوست نوآوری
نگاهی هم از نو به سنت کنیم
مگو کهنه شد رسم عهد الست
بیایید تجدید بیعت کنیم
برادر چه شد رسم اخوانیه؟
بیا یاد عهد اخوت کنیم
ماه رمضان، ماه عادتروبی و آشناییزدایی است. در طرز و شیوهی زیستنِ ما و عادات معمول و متعارف ما، تغییراتی روی میدهد. ساعات و اوقات خوابیدن و خوردن و آشامیدن آدمی دستخوش تغییر میشود. این تغییرات ظاهری را باید غنیمت شمرد و فرصتی جهتِ ترکِ عادات ناپسندِ دیگر خود دانست. رمضان فرصت و مجالی است که دست به پیرایش و آرایش خُلقی و روانی خود بزنیم. آهنگرِ نفس خود باشیم و طبع و خویِ جاخوشکرده در روان خود را، جلّادی و سلّاخی کنیم. فرصتی است تا با عادات خود بستیزیم. ترکِعادات، آغازِ رهیابی به منازل رفیع معنوی است. در این مسیر تأخیر نکنیم؛ «مگو چنین و چنان دیر میشود گاهی...»
کاروان رفت و تو در خواب و بیابان در پیش
کی روی؟ ره ز که پرسی؟ چه کنی؟ چون باشی؟
کاروان رفت و تو در خواب و بیابان در پیش
وه که بس بیخبر از غُلغُل چندین جَرَسی
_________
ارجاعات:
1.فیه ما فیه، به تصحیح بدیع الزمان فروزانفر، نشر نامک، چاپ سوم، 1384
2.رساله قشیریه، عبدالکریم بن هوازن قشیری، به تصحیح بدیع الزمان فروزانفر، انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ نهم، 1385
3.فیه ما فیه، مولانای رومی
4.خاصیت آینگی، گزیدهی آثار عین القضات همدانی، نجیب مایل هروی، نشر نی، چاپ دوم، 1389
نظرات